فعالیتهای سیاسی در دوران انقلاب و اوایل بعد از انقلاب در بلوچستان

 

یک جمعبندی: فعالیتهای سیاسی در دوران انقلاب و اوایل بعد از انقلاب ۱۹۷۹ در  بلوچستان

ایوب حسین بر (هوشنگ نورائی)

در سالهای اخیر بسیاری در خارج از ایران و نسل های جوانتر از داخل به تجربیات مرتبط با فعالیت های سیاسی در آستانه انقلاب و چند سال اول بعد از آن  در بلوچستان علاقه نشان داده اند. تجربیات من تنها گوشه ای از تجربیاتی است که فعالان سیاسی دیگر در سراسر منطقه از آن زمان دارند. هرچند تجربه افراد برحسب موقعیت آنها در بنیانگزاری و  تعیین خطوط سیاسی و استراتژیک تشکل ها در منطقه سیستان و بلوچستان  و دیدگاههای کلی آنها از مسائل قدرت و سیاست،   نمی تواند یکسان باشد. باید در نظر داشت که من در اینجا به شمارش فاکت  نمی پردازم   و به این هم اعتقاد ندارم که  مجموعه ای از فاکت های تعیین شده، روشن و از قبل بسته بندی شده ای وجود دارد. تا آنجا هم که به فاکت ها مربوط  می شود آنها بر اساس دیدگاههای کنشگران  دست چین میشوند و با تعابیر آنها در می آمیزند و معنی پیدا می کنند. از این جهت دیدگاههای متفاوتی در توضیح و تفسیر مسائل هست و طبعاً نباید انتظار داشت همه به یک نتیجه برسند.

این خطوط مختصر را هم باید بمعنی قدردانی و بزرگداشت تعداد زیادی از فعالین و پیشگامان اولیه روشنفکری این منطقه دانست که رژیم جمهوری اسلامی ایران بدون هرگونه اعتنائی  به ابتدائی ترین حقوق  انسانی و عدالت خواهانه،  یا با قساوت و بیرحمی جانشان را گرفت و یا با زندان و آزار و شکنجه و تعقیب، تمام زندگی آنها و خانواده های آنان را تباه کرد. حقوق انسانی و عدالت حکم می کند که یاد این قربانیان،  صرف نظر از وابستگی سازمانی و نوع عقایدشان، همواره یاد آوری و گرامی داشته شود.  اکنون هم که خصلت کشتار، بیرحمی و سفاکی و سیاست های مستبدانه و تبعیض آمیز این رژیم برهبری خمینی نسبت به دگراندیشان  و فعالیت های سکولار آن زمان حتی برای بسیاری از سرکوبگران دیروزین بخوبی بر ملا شده است  جا دارد که  خصلت و نقش فعالیت های روشنگرانه و ترقیخواهانه آنانی را هم که در سیستان و بلوچستان فعالیت داشتند مجدداً گرامی بداریم.

تشکل های سیاسی مخالف آندوران عبارت بودند از سازمان چریکهای فدائی اقلیت، سازمان فدائیان خلق اکثریت، چریکها فدائی –هواداران اشرف، هواداران سازمان راه کارگر، هواداران سازمان رزمندگان طبقه کارگر، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، هواداران حزب توده، سازمان مجاهدین خلق ایران  و تشکل هائی که بعضاً هوادار سازمان های سراسری بودند و بعضا نبودند  «سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان»، نبرد بلوچ ( هواداران سازمان پیکار)، بامی استار (هواداران سازمان چریکهای فدائی خلق اقلیت)، «جنبش آزادیخواهان بلوچ»( عمدتاً سازمان چریکهای فدائی خلق اقلیت)  و البته چند سال بعد «راج زرمبش» که خواهان گسست جدی از سازمان های سراسری با رویه ای ناسیونالیستی شد.

خطوط اصلی تجربه از تحولات آن دوران را  من بصورت زیر خلاصه می کنم:

۱-  خصلت سیاسی و تشکیلاتی

  • فعالیت سیاسی مدرن در منطقه بلوچستان قبل از انقلاب در حد فعالیت افراد روشنفکری بود که تعداد شان بسیار محدود بود و به جرأت می توان گفت در آنزمان فارغ التحصیلان دانشگاهی از ۴۰ تا ۵۰ نفر در منطقه بلوچستان- بجز سیستان- تجاوز می کرد. البته از میان آنها تعداد کمی دارای فعالیت سیاسی مخفی و یا نیمه مخفی بودند که اغلب در سطح هواداری از جریانات فعال چپ و مجاهدین خلق در ایران بود.
  • این گرو های جدید بودند که ، صرف نظر از روابط شان با سازمانهای متفاوت، در بلوچستان درک مدرنی از سیاست ارائه کردند و اعضای شان با توجه به صلاحیت  فردی خود و به دور از جنس و نژاد، زبان، دین وتعلق انتسابی گذشته  در همه سطوح ممکن امکان فعالیت پیدا کردند۰
  • این گروهها بودند که برای اولین بار درمنطقه سازماندهی مدرن تشکیلاتی و داری برنامه سیاسی و اساسنامه کتبی و نسبتاً روشن آوردند. انتخابات درونی دموکراتیک، البته در چهارجوب فشارها ی آنزمان، بر قرار کردند و  در گروههای خود  تقسیم کار آوردند و مسؤلیت پذیری ها را بر اساس شایستگی افراد معرفی کردند.
  • برای اولین بار این قشر با سواد سعی کردند با استفاده از دستگاههای ابتدائی چاپ دستی و یا بعد تر دستگاههای تکثیر و فتوکپی اخبار، خواست ها و عقاید خود را وسیعاً توزیع کنند. در کنار آنها شعارنویسی کردند و استفاده از گچ و ماژیک و رنگ را وسیعاً بکار گرفتند.
  • این گروهها برای اولین بار از نشریات و ادبیات نوشتاری بمثابه وسایل ارتباطی استفاده کردند وبا آوردن کتاب و ایجاد  کتابخانه های کوچک و یا سیار در بسیاری از مناطق به توزیع اطلاعات و ارتقا دانش گروههای دانش آموز و معلم و کارمند و قشر با سواد پرداختند و مردم را نسبت به اهمیت ابعاد روشنگرانه ارتباطات آگاه کردند. این به نحوی بمعنای گسترش فرهنگ عالی در منطقه بود.
  • برای اولین بار تجمعات و حرکات اعتراضی مستقل (خارج از برنامه های دولتی و یا اتوریته های سنتی) بصورت سازمان یافته و یا خودجوش ابعاد وسیعی یافت.
  • این نوع فعالیت ها برای اتوریته های سنتی دینی و قبیله ای- سرداری  و خانی نه تنها  قابل فهم نبود بلکه از جهاتی ترس و بیم آنها از چنین فعالیت هائی هم قابل درک بود.

۲- مفاهیم جدید و محتوای فعالیت های جدید

  • این گرو ها بودند که از خود مختاری، حق تعیین سرنوشت ملی، رفاه، رفع تبعیض و حقوق برابر مردم صحبت می کردند.
  • این گروهها بودند که به روابط قبیله ای و نیمه کاستی (روابط مبتنی بر ذات) و طبقاتی شدیدا انتقاد می کردند.
  • این گروه ها بودند که برای اولین بار از ضرورت حقوق مساوی بین زنان و مردان دفاع می کردند.
  • این گروهها بودند که به انتقاد شدید از بازمانده سنتهای کهنه برده داری (غلام و مولد تحت عناوین متفاوت) در منطقه پرداختند و بر حقوق مساوی و انسانی همه آنها تاکید کردند.
  • همین گروهها بودند که اهمیت کتاب و مطالعه و ارزش کتابخانه را بدرون جامعه محلی گسترش دادند .
  • همین گروهها بودند که بر آزادی دینی تکیه می کردند و هر نوع سرکوب و فشار دینی را نسبت به هر گروه و فرقه ای را محکوم می کردند.

۳-اتکا به خود و ارتباط با مردم

  • شرایط انقلابی خلاقیت و اتکای به نفس بخشی از قشر های اجتماع بویژه دانش آموزان، دانشجویان، معلمان و کارکنان اداری را بالا برده بود و این موجب گسترش دید انتقادی نسبت به روابط سنتی و اتوریته های سنتی، منجمله مولوی ها و خان و سرداران، شده بود.
  • به طور عمومی مردم با آنکه نظاره گر تحولات بودند ولی شور نیرومندی برای چسبیدن به سنت ها و اتوریته های سنتی نداشتند. مثل این بود که یخ ضخیمی در پیش چشمشان آب می شد ولی از نتایج آن دچار شوک وهراس نبودند. قشرهای بزرگی از مردم علیرغم تبلیغات رژیم و مذهبیون وابسته و  مولوی های محلی بر علیه نیروهای جوان و رادیکال چپ، به  فعالیت ها و نظرات انتقادی چپ ها گوش می کردند ولی این هنوز بمعنای  سمپاتی  فعال نسبت به چپ نبود. بندرت  نسبت به آنها احساس خصمانه و تعصب آمیزی نشان می دادند.
  • البته این بدین معنا نبود که همه مولوی ها و یا خان و سردارها  گرایش خصمانه ای به این تحولات داشته باشند. (از مولوی ها و همین طور از  سران عشایر و خانها افرادی بودند که نسبت  به گروههای چپ و سکولار سمپاتی نشان می دادند). البته از میان قشر جوان از خانواده های خانی و سرداری و مذهبی تعداد زیادی به فعالیت های سیاسی مدرن و رادیکال پیوسته بودند.

۴-دین، قبیله و ناسیونالیسم

  • در پروسه انقلاب و بعد از آن به جز از میان مردم شیعه و منجمله قشر بزرگی از سیستانیان در میان بلوچ ها طرفداری از خمینی و جریانات دینی حاکم بسیار محدود بود و البته تعداد انگشت شماری کم کم بسوی بسیج و سپاه روی آوردند و روحانیان سنی هم اغلب از روی فرصت طلبی، ترس و یا هر دو  ولی کمتر از  روی اعتقاد به سوی حمایت از رژیم جدید روی آوردند.
  • اغلب روحانیان محافظه کارسنی و بسیاری از خان و سردارها تلاش کردند  تحت رهبری مولوی عبدالعزیز ملازاده از کانال حزب سنتی  حزب اصلاح المسلمین که بعداً به اتحاد المسلمین تغییر نام داد، منافع و موقعیت لرزان خود را در آنموقع حساس حفظ کنند.
  • بعد از انقلاب مولوی عبدالعزیز که بخاطر رابطه اش با رژیم شاه و طبعاً ارتباط با ساواک (ضرورتاً نه بمعنی عضویت در ساواک) در خطر بود به دیدار خمینی رفت و از این جهت موقعیت خود را بهبود بخشید.
  • ارتباط و حمایت از رژیم جمهوری اسلامی بوسیله روحانیون سنی و همینطور بعضی از سردارها و خانهای محلی  ادامه  یافت   بطوری که آنها هم در فشار و سرکوب نیروهای سکولار و دگر اندیش به رژیم یاری رساندند.
  •  حمایت از رژیم تا جائی که به گروههای سکولار و انقلابی مربوط می شد، در ابتدا تا حدودی از طریق طرفداران سازمان مجاهدین خلق ایران ولی بصورتی هم، نه برای دوره ای طولانی ، از طرف طرفداران سازمان فدائیان خلق اکثریت و حزب توده انجام می شد.
  • فعالیت های محلی اساساً و بطور عمده جوهر ناسیونالیستی (بمفهوم تاکید بر تقسیم بندی ما و دیگران و ضرورت داشتن حاکمیت مستقل ملی بر اساس خصوصیات ویژه قومی، زبانی، فرهنگی ، سرزمینی و یا تاریخی) نداشت بلکه به اهمیت همبستگی و اتحاد و گسترش ارتباطات و احترام متقابل  تکیه داشت.
  • ارتباط متقابل و همکاری نزدیک و وسیعی بین بلوچ زبانان و غیر بلوچها در همه تشکل های مخالف وجود داشت و تا جائی که من می دانم، هیچ شرطی برای عضویت و رهبری بر اساس هویت قومی و زبانی وجود نداشت. (برای مثال وقتی که سازمان دموکراتیک تجهیزات وسیع مهندسی پروژه دریائی را کنترل کرد یک تیم از اعضا را که مخلوطی از بلوچ و غیر بلوچ بودند و همه در سطوح مختلف تشکیلات فعال بودند به سیستان اعزام کرد). در میان اعضای موثر و فعال سازمان ها بلوچ و غیر بلوچ منجمله سیستانی و غیر آن وجود داشتند.
  • این هم کاملاً بی اساس است که بگوئیم گروههای سکولار و یا مارکسیستی دین ستیز بوده و نسبت به عقاید دینی مردم “بی احترامی” می کرده اند. این یک شیوه ای عوامفریبانه  و حتی دروغین  بود که رژیم جمهوری اسلامی و نیز بعضی از روحانیون سنی بمنظور تسهیل سرکوب و فشار آن گروهها بکار می گرفتند. بعضی از جلسات عمومی گروههای سکولار حتی در مساجد انجام می شد.
  • از نظر شخصی و ایدئولوژیکی هم عملاً تابوئی وجود نداشت که بلوچ و غیر بلوچ و یا شیعه و سنی ازدواج نکنند. بسیاری  از جوانان بلوچ و غیر بلوچ  و یا سنی و شیعه در همین دوره ازدواج کردند.  بسیاری اسامی فرزندان خود را با تاثیر گیری از سنت های چپ و انقلابی از جان باختگان و قهرمانان آنها گرفته بودند.
  • با آنکه همین گروهها کتابهای بلوچی آوردند و به زبان بلوچی هم چندین نشریه انتشار دادند (مثلا روژنائی و گوانک و کوکار و تا حدودی مکران) ولی از زبان بلوچی به مثابه عنصری از هویت مقدم قومی و وفاداری اولیه و برتر و برای جدا سازی ما و دیگران استفاده نکردند بلکه از آن عمدتاً به مثابه وسیله ارتباطی و بالا بردن ظرفیت یاد گیری  و آشنائی استفاده کردند.
  • البته افراد نسبتاً محدودی هم بودند که از فعالیت های محلی تعبیری ناسیونالیستی داشتند و یا با خواندن کتابهای شعر و تاریخ بلوچی برداشتی ناسیونالیستی می کردند.
  • ناسیونالیسم این دوران اغلب یک احساس مبهم بود که  از اشعار التقاطی و تند،  اما از نظر سبک دلنشین، شاعرانی هم چون گل خان نصیر و آزات جمالدینی  ناشی می شد که در آنها  عناصر قبیله ای، ناسیونالیسم، سوسیالیسم، حمله به  سرداریسم  و انقلاب و تفنگ همه بصورت عجیبی در هم تنیده بود.

۵-محدودیت و ضعف های آنزمان

  • دموکراسی بمثابه یک ارزش در خود و همه جانبه در استراتژی تقریباً همه احزاب و گروههای محلی و غیر محلی بی معنی و یا ناشناخته بود و یا تحت عنوان هائی همچون بورژوائی، لیبرال ویا غربی تحقیر و مردود دانسته می شد.
  • مفهوم سازمان های دموکراتیک  بمعنای پذیرش نوعی ائتلاف تعریف نشده و مبهم بود. مخدوش سازی مرزها و اهداف سیاسی نا روشن زمینه ایبود که در مراحل بعدی سرگردانی و انفعال سیاسی را به همراه داشته باشد.
  • در فرهنگ عمومی کلمه دموکراتیک اغلب بمعنای پای بندی به اصول و گسترش ارزش های واقعاً لیبرال و یا سوسیال دموکراتیک نبود.
  • گاه به کار گیری کلمه دموکراتیک بمعنی جنبش و فعالیت توده ای و یا مدنی بود. اما اعتمادی به  فعالیت های مستقل مدنی وجود نداشت. در موارد زیادی هم چنین درکی با نوعی  پوپولیسم همراه بود و زمینه ساز نوعی ناسیونالیسم بود.
  • در همه سازمان های چپ و حتی  سیاست رسمی دولتی در ایران تقریبا درک تسمه نقاله ای (عبارتی که سازمان پیکار بکار می گرفت) عملا و حتی از نظر تئوری جائی برای استقلال جنبش ها و فعالیت های مدنی و “صنفی”  نمی گذاشت.
  • در بلوچستان نه تنها «سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان» بلکه «جنبش آزادیخواهان بلوچ»  و البته چند سال بعد حتی بصورت واضح تری «راج زرمبش»  نیز چنین درکهائی  را منعکس می کردند. این سنت ها بصورت دیگری هنوز وجود دارد.
  • البته در موارد زیادی اصرار ایدئولوژیکی و ادعای انحصاری بر «حقیقت مطلق» که با نوعی تعصب و بی تجربگی همراه بود افراد جوان این تشکلها را، بویژه در بلوچستان، در مقابل  اتوریته های پاسدار روابط سنتی که  «حقیقت مطلق را میراثی اجدادی» و غیر قابل اعطا و غیر قابل تقسیم می دانستند،  آسیب پذیر می کرد.
  • مطلق بینی در حدی بود که هرگروه بصورت یک دژ انحصاری و یا یک کل ارگانیک هم تئوریست و تولید کننده مفاهیم فلسفه و اخلاق و سیاست و روانشاسی و جامعه شناسی و اقتصاد بود  و هم یک ژنرال استراتژیست  جنگی . آنچه بنام «ارگان» مطرح بود بیان این خود کفائی در همه این زمینه ها بود. این در واقع یک مبنای جدی برای فقر تئوریک و انجماد نظری و  مانعی جدی در مطالعات گسترده و خلاق و انتقادی بود.
  • مبارزه به اصطلاح ایدئولوژیکی در سنت چپ هم یک کارزار  ناشایستی از تهمت زنی وتکرار مفاهیم کهنه و غیر انتقادی هم چون ضد انقلاب، نوکر امپریالیسم، لیبرال، بورژوا، خرده بورژوا،  غیر پرولتری، ضد م.ل، اپورتونیست، رویزیونیست، تروتسکیست و دهها بر چسب دیگر بود که حتی بسیاری و یا اغلب نویسندگان این مفاهیم معنای آنها را بدرستی نمی دانستند چه برسد به اینکه  از آنها درکی انتقادی و اندیشمندانه داشته باشند.
  • البته این نوع محدودیت ها به میزان زیادی نتیجه تسلط سنت های گسترده استبداد در کشور هائی مانند ایران بود که سنت های دموکراسی بسیار ضعیف و فاقد تداوم بود.
  • رژیم جمهوری اسلامی و همه احزاب اسلامی در ایران با شدت و تنگ نظری بیشتر از مفاهیم اسلامی مشابهی که برای مشروعیت دینی لازم می دانستند استفاده می کرد ولی گردان های مسلح سپاه و بسیج و دادگاههای انقلاب  و زندان  و کشتار را برای حفاظت و یا تحکیم آن «حقیقت» که آیت الله خمینی و یارانش ساخته بودند روانه میدان کرده بود.

۶-ارتباط با سازمان های به اصطلاح سراسری ایران

  • علیرغم اعتقادات رایج اغلب ناسیونالیست های قومی کنونی، بویژه در خارج از ایران، وجود ارتباط گروههای سیاسی محلی با فعالیت های سیاسی در کل ایران و ارتباط با گروههای سیاسی به اصطلاح سراسری به هیچ وجه منفی نبود بلکه در توافق با نگرش همبستگی و مغایر با روحیه محلی گری و  قوم گرائی قرار داشت،  و موجب همبستگی ماورای قومی و حمایت مالی، تبلیغاتی و مبادله وسیع اطلاعاتی و انتقال آگاهی و تجربیات وسیعتر بود.
  • آنها هم که بعدا به ناسیونالیسم قومی روی آوردند، خود هم محصول همین شرایط بودند و عقاید مدرن و امروزی خود را از همان جنبش به اصطلاح سراسری گرفتند و به اتکا به همان تجربیات دست به کار سازماندهی زدند.
  • رقابت های خصمانه و سنت های تنگ نظری و عدم توجه به فعالیت های مدنی از خصوصیات همه و یا اغلب سازمان های سیاسی آنزمان بود . البته این نوع رقابت ها و تنگ نظری ها، با خصلتی “فرقه ای”، در فضای غیر دموکراتیک (حتی از نظر سیاسی ضد لیبرالیسم و ضد دموکراسی ) در کشورهای کم توسعه ریشه ای جهانی و عمیقتر داشت و نیروهای سیاسی و حتی کم تجربه تر در محل نمی توانستند تافته جدا بافته ای باشند.
  • در سنت چپ “سانترالیسم دموکراتیک” تشکیلاتی که از درک های  لنینستی در روسیه  می آمد انعطاف و رقابت و توزیع اختیارات را در درون  تشکل های سیاسی چپ بسیار محدود می کرد و مباحث فعال و انتقادی  داخلی را یا کاملا نابود می کرد و یا از روی ترس و نگرانی بسیار ضعیف می کرد. هر جا هم اندکی انتقاد ضعیف هم مطرح می شد بسرعت و به احتمال زیاد به انشعاب و روابط بسیار خصمانه ای منجر می شد.
  • این نوع گرایشات تنگ نظرانه  مخصوص سازمان های چپ ایران نبود بلکه گرایشات ناسیونالیستی  و محلی گرا (در بلوچستان  میان گروهای الیت سنتی) چنین رقابت هائی را حتی در بعدی مخربانه تر  و سنتی تر با خود داشتند که می توان در گیری ها و کشمکش های خونین بعضی از حاکم ها و سردار های بلوچ را یاد آوری کرد. گروههای قومی و محلی گرای کمتر سنتی در کردستان در همان زمان شدیداً به درگیری های فیزیکی و حذف همدیگر روی آورده بودند (کومله و حزب دموکرات و دیگر گروهها).
  • درس آموزی از گذشته هرچه باشد بهیچوجه نمی تواند توجیه گر ابعاد گسترده سرکوبهای خونین رژیم جمهوری اسلامی و همینطور توسل به راه حلهای مشکل آفرین ناسیونالیستی کنونی باشد.
Share